وبلاگ اعضای کانون وبلاگنويسان ايران
| |
مسئول محتوای هر مقاله نويسنده آن است!
مواضع رسمی کانون در وبلاگ اصلی کانون منتشر میشود! 8/17/2004دستت را به من بدهحضور جمعی ما, با هدف تشكل صنفی نويسندگان ايران متضمن استقلال فردی ما است. زيرا نويسنده در چهگونگی خلق اثر, نقد و تحليل آثار ديگران, و بيان معتقدات خويش بايد آزاد باشد. همآهنگی و همراهی او در مسايل مشترك اهل قلم به معنای مسئوليت او در برابر مسايل فردی ايشان نيست. هم چنان كه مسئوليت اعمال و افكار شخصی يا سياسی يا اجتماعی هر فرد بر عهدهی خود او است.با اين همه, غالباً نويسنده را, نه به عنوان نويسنده, بلكه به ازای نسبتهای فرضی يا وابستگی های محتمل به احزاب يا گروهها يا جناحها ميشناسند و بر اين اساس در بارهی او داوری میكنند. در نتيجه حضور جمعی نويسندگان در يك تشكل صنفی - فرهنگی نيز در عداد احزاب يا گرايشهای سياسی قلمداد میشود.دولتها و نهادها و گروههای وابسته به آنها نيز بنا به عادت, اثر نويسنده را به اقتضای سياست و مصلحت روز میسنجند, و با تفسيرهای دلبخواه حضور جمعی نويسندگان را به گرايشهای ويژهی سياسی يا توطئههای داخل و خارج نسبت میدهند. حتا بعضی افراد, نهادها و گروههای وابسته, همان تفسيرها و تعبيرهای خودساخته را مبنای اهانت و تحقير و تهديد ميكنند. حاصل آن كه حضور جمعی ما ضامن استقلالِ فردی ما است, و انديشه و عملِ خصوصی هر فرد ربطی به جمع نويسندگان ندارد. اين يعني نگرش دموكراتيك به يك تشكلِ صنفی مستقل.پس اگر چه توضيح واضحات است, باز میگوييم ما نويسنده ايم. ما را نويسنده ببينيد و حضور جمعی ما را حضور صنفی نويسندگان بشناسيد. متن بالا تکه ای بر گزیده از سایت کانون نویسندگان ایران است . دو ماه گذشت از زمانی که زمزمه های ایجاد کانون وبلاگ نویسان ایران درسر ما پیچید . در این دو ماه دوستان زیادی به ما کمک کردند و و هر یک بدون چشم داشتی وقت گرانبهای خود را صرف این کار کردند. در ابتدا در تماس با شبح عزیز از این فکر آگاه شدم و با اینکه خودم اکنون از طرفداران و دست اندکاران این حرکتم در ابتدا به دیده ی شک نگاه کردم. شاید تحت تاثیر بعضی ها بودم و حرف هایشان در سرم می پیچید که کانون با ذات وبلاگ هم خوانی ندارد و وبلاگ یعنی آزادی و عدم محدودیت اما خوب که فکر کردم در این کار محدودیتی ندیدم . از نظر جناب درخشان که فقط سابقه ی بیشتری در این کار دارند کانون وبلاگ نویسان برابر بود با کانون ای میل داران . اما از نظر ما برابر است با کانون نویسندگان ایران . در این کانون صحبت از محدودیت نیست صحبت از آزادی است و پشتیبانی از حقوق صنفی و آزادی بیان . ما برای آزادی تلاش می کنیم و تا کنون در کمتر از دو ماه دو وبلاگ و یک گروه برای این کار راه اندازی شده اند و کسانی که دغدغه ی جرعه ای آزادی و تحمل شنیدن حرف مخالف و دم بر نیاوردن دارند اکنون در حال گفتگو در فضای مجازی و دموکراتیک این کانون هستند و درباره ی تمام اجزای منشور این کانون نظر خویش می گویند و نظر دیگران را می شنوند و سپس رای گیری می شود . در ابتدای شروع این حرکت بسیار اندیشیدم و بدنبال بهانه ای بودم تا خودم را قانع کنم . در آن زمان من اولین نفر بودم که در جمع دوستان گفتم مخالفم و گفتم برایم دلیل بیاورید و دوستان به راحتی و آسانی به یادم آوردند ضرورت ایجاد یک مرکز مستقل و غیر سیاسی را که هدف آن آزادی بیان است . و آیا ما به چیز دیگری جز آزادی بیان در نوشته هامان احتیاج داریم . دفاع از عدم سانسور و فیلترینگ و آنچه که یک فضای مجازی را محدود می کند از دیگر اهداف این کانون است . این کانون غیر سیاسی و غیر ایدئولوژیک است و وابسته به جغرافیای خاصی نیست . این کانون مجازی است و منشور آن نقطه ی مشترک اتصال ما به عنوان نویسندگان دنیای مجازی است . عضویت در این کانون اجباری نیست و ترک ان نیز بنا به درخواست خود فرد خواهد بود و اجباری در هیچ کدام از امور دیده نمی شود . واضح است در کانونی که برای آزادی بیان تاسیس شده کسانی فعالیت میکنند که دغدغه ی روزی را داشته باشند که آزادی بیان پاس داشته شود و دفاع از آزادی بیان جزو اصول اساسی این کانون است . حال آنان که در پی خفقان و فیلترینگ هستند می توانند برای خود کانونی ایجاد کنند و از سانسور و فیلترینگ دفاع کنند و منشوری داشته باشند و ما بنا بر اصول خود به نظر و عقیده ی آنها احترام می گذاریم و برایشان آرزوی موفقیت داریم چون ما طرفدار دنیایی هستیم که هر کس بدون واهمه از عواقب سخنانش حرف خود بزند و در کانون هایی که آن سخن خریدار دارد عضو شود . و شاید همچون مایکل مور فیلم خود را بر علیه ریس جمهور ابرقدرت جهان بسازد و کسی بنا بر اصول مترقی آزادی جرات زدن تهمتی بر او همچون تشویش اذهان عمومی نداشته باشد و فیلمش هم در انتظار توقیف و سانسور و عدم اکران نماند . می توانید شرایط جهانی را و نسبت آزادی را در کشورهای توسعه یافته با ایران امروز مقایسه کنید و در دل بیندیشید برای ضرورت تاسیس چنین کانون هایی برای دفاع از آزادی بیان . و این گوهر آزادی است که ما را گرد خویش جمع می کند و دل های ما را به آینده ی این ملک گرم . و اینچنین بود که من دریافتم و قانع شدم و اکنون عضو موقتی و فعال این کانون هستم و روز ها را چند ساعتی به این کار می پردازم و کسانی را که در خواست عضویت می دهند را راهنمایی می کنم و آدرسشان را در لیست می گذارم و چشم می دوزیم که مبادا کارمان لنگ بزند و نگرانیم که کارها درست و به خوبی پیش رود و در این راه نه چشم داشتی از کسی داریم و نه طلب حق و حقوقی چرا که اگر من امروز برای آزادی بیان تلاش کنم و اگر با نام مستعار مطلب بنویسم شاید روزی برسد که فرزندانم با افتخار و بدون ترس نام خویش را بر پای نوشته شان بگذارند باشد تا خورشید آزادی زودتر بر افق این کشور بدمد . شعر زیر را تقدیم میکنم به کسانی که چون من در انتظار چنین روزی هستند و تلاش امروزشان برای آیندگان است و برای آزادی . همین و جز این آرزویی بر دل ندارند برای این ملک . ... ... درگرگ و میش این صبح خونین فریاد های ساکت این سرو های ایستاده را زجه های جنگل بان پیر را می شنوی ؟ می بینی ؟ چگونه می گریند چگونه زار می زنند و آفتاب سرابی بیش نیست چگونه تندباد حادثه لبخند از لبشان گزیده و تبر دار کور با صورت سیاه و نقاب خونینش با دل چرکین و کینه های نهفته در قلب زبونش بسوی جنگل آزادی قدم بر می دارد و شقایق ها می گریند و از اشکشان جوانه ی امید می روید آسمان تیره دل ها مرده وشاخه ی امیدی در دور دست ناله اش صدای حزن انگیز این دشت است چشم ها گریان و نفس ها تنگ لب ها دوخته و هر درخت در بیم شمردن ثانیه ها که کدامین شان امروز به خاک بوسه خواهد زد کدام یک ایستاده بر زمین خواهد نشست و پرستو ها برایش ترانه ی آزادی نجوا خواهند کرد براستی آیا هرگز شنیده ای ؟ زوزه ی صبحگاهی شان را ؟ قدم های تبر زن آزادی را شمرده ای آیا ؟ حس سرد تبر بر احساست را و شاخه های جوان قلبت بر زمین افتاده و شکوفه های امیدت پرپر شده هر ضربه فریادی است و هر فریاد اشکی بر این خاک سرخ ابرها می گریند تندر می غرد و دیگرگونه مردی عاشق بر زمین می افتد شقایق ها زیر لب نفرین میکنند و باران با همه ی قطراتش سوگوار است و تبردار ددمنش جوانه های تازه شکوفه زده را به مسلخ تنفر و سیاهی می برد ساکت منشین حتی اگر جرعه ای توان داری حتی اگر ذره ای عشق در رگانت اگر تو هم قربانی کینه ای دستم را بگیر دستم را بگیر چرا که اتحاد شاخه های من و تو و جوانه های نوشکفته مان گلوی مرد تبرزن را سخت خواهد فشرد و با آخرین ناله اش خورشید بر فراز این دشت خواهد درخشید دستم را بگیر دستم را ... .... .... پی نوشت ها : -------------------- 1 . سایت موقتی کانون وبلاگ نویسان ایران : پن لاگ 2 . منشور کانون نويسندگان ايران 3 . اساسنامهی کانون نويسندگان ايران 26 مرداد 83 Ali N |
![]()
وبلاگ اعضاءاعضا هم بسته
|