مسئول محتوای هر مقاله نويسنده آن است!
مواضع رسمی کانون در وبلاگ اصلی کانون منتشر می‌شود!

           9/29/2004

 

ستم به ترکان در جمهوري اسلامي

چندي پيش کمدين مشهور ايراني،حميد ماهي صفت، در يکي از برنامه هايش در تهران، پس از تعريف کردن لطيفه هاي قومي(ترکي) و تمسخر ترک زبانان، مورد ضرب و شتم يکي از حاضران قرار گرفت. اين جوان از روي سن بالا رفت و سيلي محکمي در گوش ماهي صفت خواباند. پس از اين واقعه، برنامه بهم خورد و... ماهي صفت سرانجام از آن جوان و همراهانش شکايت کرد و تا کنون 8 نفر از آنان بازداشت شده اند. «صابري» معاون دادستان تهران، اين افراد را «تعدادي اراذل و اوباش» خوانده و انگيزه آنان را نامعلوم! اعلام کرد. اما ايرانيان ترک زبان، لااقل آنهايي که من ملاقات کردم، اغلب از کتک خوردن ماهي صفت بسيار خرسند بودند. اگر برنامه هاي او را ديده باشيد، قسمت اعظم دلقک بازيهاي اين آقا به جوکهاي قومي اختصاص دارد و بدترين جوکها هم هميشه نصيب قوم ترک مي شود. ايشان براحتي تمام قوميتهاي غير تهراني را به زشت ترين اشکال مورد تمسخر مي گيرد تا عده اي را لحظه اي بخنداند! علاوه بر اين مسائل خانوادگي، اسلامي و حتي جنسي نيز گاهي دستمايه مسخره بازيهاي اين به اصطلاح هنرمند مي شوند. اين مطلب که جمهوري اسلامي که هيچ گاه روي خوشي به شادي و خنده نشان نداده، تا اين حد بااين فرد که همه آن چيزي که «مقدسات» ناميده مي شود را به تمسخر گرفته، مدارا مي کند و حتي انصار حزب الله که براي به هم زدن برنامه او رفته بودند، پس از يک دل سير خنديدن بدون اقدامي بر مي گردند، جاي بسي شگفتي دارد! البته استثنا قايل شدن و حتي حمايت حکومت از اين دلقک هتاک، وقتي به سياست شووونيسم بر جاي مانده از دوران رضاخان دقت کنيم، ديگر مبهم و شگفت انگيز نخواهد بود! طبق اين سياست، زبان رسمي ايران فارسي است و اقليتهاي قومي و زباني يا بايد زبان و هويت خود را کنار کذارند و در زبان فارسي حل شوند يا بايد مدام تحقير و تمسخر تحمل کنند. اين ستم در مورد قوميت ترک، مضاعف و چند برابر است،زيرا ترکان از ديرباز سرآمد استبداد ستيزان بوده اند. قهرماناني چون بابک خرم دين، ستار خان و باقرخان، شيخ محمد خياباني، پيشه وري و... همگي از پيشتازان جانفشاني در راه آزادي و ايجاد حرکتهاي عظيم منطقه اي و گاه ملّي در مقابله با استبداد شاه و خليفه در زمان خويش بوده اند! مسلماً قوميتي با اين کثرت و جديت و غيرت آزاديخواهي، براي هيچ حاکم مستبدي لقمه آساني نخواهد بود! براي اينکه کاملاً به ارتباط شوونيزم رضاخاني و استبداد پي بريد، کافي است به سخن آقاي مصطوفي، والي منصوب رضاخان در آذربايجان توجه کنيد که روزي در پاسخ به اعتراض مردم تبريز به وضع بد نان، به آنها گفت:« شما که علف خورده و مشروطيت گرفته ايد، مي توانيد همانند خران نان جو نيز بخوريد.» اين جمله بخوبي نشان مي دهد ريشه کينه اهل استبداد از قوم ترک، در مبارزات آزاديخواهانه و تسليم ناپذير بودن اين قوم مي باشد و حکام فعلي هم که وارثان همان خليفه عباسي بغداد هستند که چهره بابک را با خونش رنگين کرد، همان روند را پيش گرفته اند. لذا عجبيب نيست که در کشوري که نماينده مجلس را به جرم توهين به قوه قضائيه به زندان مي اندازند، و روزنامه ها را به اتهام توهين به مردگان!(خميني) تعطيل مي کنند، آنگاه حميد ماهي صفت با اين همه توهين علني و آشکاري که به بزرگترين قوميت ايراني با بيش از 20 ميليون نفر جمعيت روا مي دارد، نه تنها مورد تعقيب قرار نگيرد، بلکه حتي معترضان به او، اوباش و اراذل نام گيرند و زنداني شوند! زيرا ماهي صفت همان موقع که از «اوين» بيرون آمد، برگه مأموريت جديد خود را از رژيم تحويل گرفت و به پشت گرمي همين ماموريت ويژه بود که دوباره شروع به طنازيهاي بي پروا نظير تقليد خوانندگان غير مجاز و سوژه قرار دادن مسايل جنسي و مذهبي پرداخت، بدون اينکه ترسي ازدوباره محبوس شدن داشته باشد! اين ماموريت جديد، عبارت بود از تحقير و تمسخر اقليتهاي قومي غير فارس و بخصوص ترکها. صدا و سيماي لاريجاني هم در اين رسالت نقش مهمي ايفا مي کند: کمي به سريالهاي تلويزيون حکومتي ايران دقت کنيد: ههميشه کاراکترهاي گدا، دزد، قاتل، سپور، سرايدار، دستفروش و خلاصه آدمهاي طبقات پست اجتماع، ترک زبان هستند . يکبار نشد يک دکتر، مهندس، يا مدرس و استاد ترک در اين سريالها ببينيم! هدف همه اين تلاشها اين است که «ترک زبان» بودن را در ميان عامه مردم مرادف پست بودن و بي سواد بودن و احمق بودن و... جلوه دهند. جوي ايجاد کرده اند که يک دختر جوان ترک از ترک بودن خود شرم دارد و مي گويد:«من خودم فارسم، پدر و مادرم ترکند!» براستي که بهتر از اين نمي شد زبان و فرهنگ يک ملت را مورد حمله قرار داد! اصول معطّل مانده قانون ساسي: در کشاکش هر انقلابي، انقلابيون براي اينکه حمايت توده ها را جلب کنند، وعده هاي رنگارنگ مي دهند ولي همين که حکومت قبلي سرنگون شد و انقلابيون با پاي نهادن بر جنازه هاي توده ها به قدرت رسيدند، بسياري از اين وعده ها فراموش مي شود! حکايت انقلاب اسلامي هم همين است. مردم دلير و ستمديده آذربايجان که از سالها ستم و شوونيزم و ترک ستيزي پهلوي به تنگ آمده بودند، فسمت عمده اي از بار انقلاب را بر دوش کشيدند و انتظارشان اين بود که در حکومت بعدي، به حداقل حقوق خود، يعني تحصيل و سخن گفتن و نوشتن و انتشار نشريات به زبان مادري، نايل شوند. اين وعده حتي به قانون اساسي جمهوري اسلامي هم رسيد و در دو اصل 15 و 19 متجلي گشت: اصل 15: اقليتها مي توانند همراه با زبان فارسي، زبان خود را هم تدريس کنند...اصل 19: تدريس به زبانهاي اقليتهاي قومي در دانشگاه و سطوح عالي تحصيلي جايز است ... اما اين اصول هم همچون بسياري قسمتهاي ديگر قانون اساسي تنها براي فريفتن و همراه کردن مردم با موج انقلاب و استفاده از تن و جان و خون آنها براي به قدرت رسيدن ملاها بود و چون پاي عمل در ميان آمد، بکلي فراموش و مهجور شدند، تا جايي که سخن گفتن از اين دو اصل هم گاه موجب بازداشت شدن است! همينک کودکان ترک زبان ۶ ساله، چند ماه زودتر از اول مهر به مدارس کشانده مي شوند تا زبان فراسي بياموزند و در مدرسه هم از همان ابتدا مجبورند زبان بيگانه فارسي را بياموزند و معلمان بي مروت، از کودکان ۶ ساله، در حد يک مترجم کار مي کشند! به همين دليل است که استعدادهاي اغلب آنها فنا مي شود و استان آذربايجان شرقي که روزگاري در زمان يکپارچه بودن کل آذربايجان ايران، دومين رتبه کشور را از نظر تعداد باسواد داشت، امروزه از نظر ميانگين تحصيلات در بين استانهاي کشور در رتبه هاي آخرين قرار دارد! زمان رضاخان، در کلاسهاي مدارس ابتدايي ترک زبان، صندوقي بود به نام صندوق جريمه که هر کودکي که يک کلمه ترکي از دهانش بيرون مي آمد، بايد بعنوان جريمه مبلغي در آن صندوق مي انداخت. در سالهاي اخير هم نظير اين صندوق در مدرسه اي در روستاي منيق هريس از توابع تبريز مشاهده شد که با اعتراض جدي مدافعان حقوق ترکان، سرانجام برچيده گرديد! حکومت ملاها که به تبعيت از سياست رضاخاني، کمر همت به نابودي زبان ترکان ايران بسته، شرايطي ايجاد کرده اند که بعضي مردان و زنان ترک که از موقعيت اجتماعي نااستواري رنج مي برند، با فرزندانشان فارسي صحبت مي کنند تا آنها «فارس» بار بيايند و و در آينده شان در سيستم نژاد پرست حکومت ايران، موفقتر از والدين خود باشند! تلخ ترين جاي تراژدي اينجا است که «محمد خاتمي» هم که مثلاً قرار بود پي گير مطالبات مردم باشد و درصد بالايي از راي 20 ميليوني خود را مديون ملت ترک و بخصوص ساکنان آذربايجان است، «زبان فارسي» را بعنوان عامل وحدت ايرانيان اعلام مي کند! خميني زماني که مردم را براي سرنگوني آنچه «طاغوت» ناميد، بسيج کرد، «دين اسلام» و حداکثر «مذهب تشيع» را عامل وحدت ايرانيان خواند نه زبان فارسي که در برترين شرايط متعلق به 40 درصد مردم ايران است. اما امروزه، کسي که مدعي گفتگوي تمدنها است، به اين سادگي حقوق اقليتها را در ايران ناديده مي گيرد و آنها رابا تهديد و ارعاب از تلاش براي احيا يا حداقل ابقاي تمدن خود منع مي کند! گويي دين اسلام فقط براي فريفتن توده ها و تکفير و اعلام ارتداد مخالفان است که اهميت مي يابد و هنگامي که پاي استواري پايه هاي خونين ديکتاتوري در ميان باشد، حکومت ارزشهاي اسلامي را هم فدا مي کند و ارمني هاي مسيحي شرابخوار سه خدايي را به شيعه دوازده امامي ترجيح مي دهد! بله، چون ارمني ها داعيه آزاديخواهي ندارند و در مقابل هيولاي استبداد شاه و خليفه و ملا، همواره گوسفنداني رام و حرف شنو بوده اند، حق دارند در مدارس و دانشگاهها زبان خود را بياموزند، به زبان خود، کتاب و مجله و روزنامه چاپ کنند، شب کريسمس در خيابانهاي تهران نجاست نوشي و بدمستي کنند و حتي در قلب تبريز، جواني را به جرم کندن يک پوستر به داخل «خليفه گري» برده و کتک بزنند و ساعتها محبوس کنند و ابايي هم از تعقيب پليس و قانون نداشته باشند! حکومت استبدادي آخوندها، چون از جانب ترکان بيش از ساير مردم احساس خطر مي کند، با تقويت و حمايت از ارمني ها، آنها را براي سرکوب قوم تسليم ناپذير ترک بکار مي گيرد و سياست روميان باستان- تفرقه بيانداز و حکومت کن- را به نحو احسن به اجرا در مي آورد! تنها تفاوت قابل ملاحظه شرايط قوم ترک زبان با پيش از انقلاب اسلامي، برنامه هاي ترکي صدا و سيما است که آن نيز به خودي خود نه تنها مزيت نيست، بلکه توطئه و خيانتي بس ناگوار تر از موارد قبلي براي نابودي فرهنگ ملت آذربايجان است. جوانان و مردم ترک، اغلب براحتي مي توانند به برنامه هاي ترکيه و باکو دسترس پيدا کنند و به هيچ وجه براي حفظ زبان خود! نيازي به مزخرفات صدا و سيماي جمهوري اسلامي ندارند. اين برنامه هاي به اصطلاح ترکي، آنقدر ترکي است که من که خود فارس هستم و يک کلمه هم ترکي نمي دانم، اخبار به اصطلاح ترکي آن را کاملاً متوجه مي شوم زيرا تمام واژه هابجز فعل آخر هر جمله، فارسي هستند! دسيسه پنهاني بر اين قرار است که با سوء استفاده از وجود معدودي کلمات فارسي و عربي در زبان ترکي آذربايجان، ساير کلمات ترکي را هم با کلمات فارسي جايگزين کنند و با دورگه کردن زبان ترکي، آن را از درون به نابودي و مرگ تدريجي بکشانند! ستم رژيم ملاها به ترکان، تنها به عرصه زبان و فرهنگ و دلقک بازيهاي امثال اکبر عبدي و ماهي صفت ختم نمي شود، بلکه در مهمترين عرصه حيات بشري يعني «اقتصاد» نيز با قدرت تمام پي گيري مي شود! يک مثل قديمي بين شاهان مستبد ايران متداول بوده است که مي گفتند: براي حکومت به ايرانيان، بايد آنها را گرسنه نگاه داشت، زيرا به محض اينکه سير شدند، به طغيان و سرکشي مي پردازند. برخي تحليلگران، انقلاب اسلامي را هم ناشي از يک دوره سريع رشد اقتصادي کشور و بالارفتن انتظارات مردم مي دانند(نظريه منحني جي) يا همانطور که محمد رضاشاه پس از فرار از ايران در ساحل رود نيل به «فردوست» گفت، «سير شدن شکم گرسنه مردم». اين ترفند براي مهار قوم ترک- که الحق استبداد ستيز ترين مسلمانان عالم و تنها مسلمانان بهره مند از دموکراسي(در ترکيه) هستند، هم بخوبي بکار گرفته شده، زيرا فقر مادي و نبود امکانات ابتدايي زندگي، ملتها را از دورن تهي مي سازد و غم نان، جايي را براي غم زبان و فرهنگ و هويت و آزادي و حقوق مدني باقي نمي گذارد. در آماري که چندي پيش از دوران نهضت اصلاحات خاتمي خواندم، مشاهده کردم که بودجه يک سال استان يزد (استان اجدادي رئيس جمهور) از بودجه کل چهار استان ترک نشين در چهار سال، بيشتر بوده است! نتيجه اين محروم سازي و تضعيف اقتصادي اين مي شود که امروزه اروميه و اردبيل از کم امکانات ترين مراکز استانهاي کشور هستند و تبريز که زماني شهر دوم ايران بود و دانشگاهش دومين دانشگاهي بود که در کشور تأسيس شد، امروزه از اصفهان و شيراز عقب افتاده و از جايگاه شايسته خود به مراتب نزول کرده است. گسترش روزافزون بيکاري در آذربايجان نيز جوانان ترک را ناگزير مي سازد تن به تحمل همه تحقيرها داده و بدنبال لقمه اي نان، راهي شهر غريب نوازان! «تهران» شوند، تا جايي که امروزه تهران با 60 درصد جمعيت ترک تبار، بزرگترين شهر آذري نشين دنيا شده است. آذري هايي که همه روزه بخاطر هويت و زبان و لهجه شان، توهين و تحقير مي شنوند و اگر به يکي از توهين کنندگان(ماهي صفت)، اعتراض هم بکنند، «اراذل و اوباش» نام گرفته و بازداشت مي شوند! البته زياني که قوم ترک آذربايجان ايران از همزبانهاي خائن، مزدور و بي هويت خود ديده، چندان کمتر از زياني که از فارسهاي نژاد پرست دنباله روي رضاخان ديده، نيست. نمونه آن سيد علي خامنه اي، ديکتاتور خوناشام جمهوري اسلامي است که متولد «خامنه» از توابع اردبيل مي باشد که البته سالهاي زيادي از عمر ننگينش را در مشهد گذرانده است! او از ترک بودن، تنها چند کلمه ترکي بلغور کردن در سخنرانيهاي عوامفريبانه در آذربايجان را به ارث برده است و بر عکس خاتمي و رفسنجاني که هر کدام با رسيدن به مقام، تمام تلاش خود را در آباد کردن ديارهاي پدري خود، استانهاي يزد و کرمان کردند و بيشترين بودجه مملکتي را به اين استانهاي خشک و کويري و بي حاصل اختصاص دادند، اين پخمه برده قدرت در تمام سالهاي تصدي بر بالاترين مقامهاي مملکتي، کوچکترين نظر لطفي به اردبيل و خامنه نداشته است که هيچ، حتي در جهت منافع امپراتوري مخوف ولايت فقيه، به محروميت آنها دامن زده است. «اکبر عبدي» کمدين معروف سينماي ايران بعد از انقلاب نيز تا حدي جزو همين گروه ترکهاي هويت گم کرده به شمار مي آيد. البته در تواناييهاي بالاي هنري او ترديدي نيست ولي خنداندن مردم نبايد با توهين و استهزاء به ثلث جمعيت کشور همراه باشد و اين چيزي است که متأسفانه در بسياري از رُلهاي طنز اين توپولي زاده اردبيل، ديده مي شود. وقتي «اکبر اعلمي» نماينده اصلاح طلب و دلاور تبريز به او اعتراض مي کند که چرا هويت خود را فراموش کرده و براي چندرغازي که از لاريجاني مي گيرد، زبان و فرهنگ مردم آذربايجان را مسخره مي کند، عبدي با طعنه پاسخ مي دهد: «ممنوع الترکي شدم!» چماق پان ترکيسم! مهرماه سال 1380، اطلاعيه اي از دفتر رياست جمهوري صادر شد و در تمام دانشگاههاي کشور توزيع گرديد و چندين کپي از آن به ديوارهاي اين اماکن نصب شد. عنوان اين بيانيه يا در واقع تهديد نامه، اين بود:« هشدار به پان ترکيسم» و در متن آن با لحني خشن و تهديد آميز که از رئيس جمهور محبوب! انتظار نمي رفت، به انديشمندان و بخصوص دانشجويان ترک هشدار داده بود: از تبليغ زبان و فرهنگ اجدادي خود و شکايت از ظلم حکومتي فارسها و ارمني ها و ... خودداري کنند زيرا در غير اينصورت با حبس و مجازات و ... روبرو مي شوند. معني اصطلاح «پان ترکيسم» و «پان ترکيست» را نمي دانستم و از يک دوست ترک پرسيدم. ايشان گفت که اين اصطلاح يعني فردي به هيچ چيز غير از زبان اهميت ندهد و زبان را بالاتر از همه ارزشهاي مذهبي، ايماني، ملي، قانوني، و... بداند. پان ترکست يعني ضد انقلاب، ضد مذهب، ضد ولايت فقيه، تجزيه طلب، خائن، اجنبي پرست و خلاصه همه صفات بد ممکن در اين صفت نهفته است. برچسب «پان ترکيست» درواقع آخرين دستاويز حکومتهاي مستبد پهلوي و آخوندي بوده است تا هرگونه فعاليت و اعتراض ترک زبانان را سرکوب و در نطفه خفه کنند. «پان ترکيسم» چماغي است که بر سر هر ترک زباني که بخواهد درجهت احيا و اعتلاي زبان و حقوق خود عمل کند، کوفته مي شود و با اين برچسب، به آساني مي توان مبارزان را به زندان افکند و صداي آنها را خفه کرد! آن دسته از معاني «پان ترکيسم» که روي آنها از سوي حکومت تأکيد مي شود، «جدايي طلبي» و «تجزيه طلبي» است. اما اين سوال بزرگ مطرح است که آخر زبان ترکي چه خطري براي ارکان نظام و ارزشهاي انقلاب و خون شهدا و روح پرفتوح امام و ديگر مردگان مقدس! دارد که آموزش آن به منزله تجزيه طلبي و خيانت به آرمانهاي بنيانگذار ج ا ا به شمار مي رود؟ اگر حکومت ايران حکومتي دموکراتيک بود و آزاديهاي مشروع و مطالبات مردم را تامين مي کرد، ديگر اين وحشت و کابوس که اقشار مختلف ملت بخواهند به هر شکلي- حتي تسليم شدن به بيگانگان- از يوغ ستم ملاها رها شوند، خواب سران نظام را آشفته نمي کرد. وقتي حتي جوانان فارس تهراني عاشق ماهواره و اينترنت هم بخاطر نفرت از ستمهاي حگومت آخوندي از هويت ايراني خود بيزار شده و در هويت غربي مستحيل گشته اند، طبيعي است که ملاها بترسند نکند قوميتهايي که همزباناني در خارج از ايران دارند، براي رهايي از جهنم جمهوري اسلامي، بخواهند از ايران به اصطلاح اسلامي جدا شوند و خاک کشور را ضميمه ترکيه يا آذربايجان شمالي کنند! اما اين وحشت بي پايه، از جهالت و فقدان قدرت تحليلي که خاص طبقه روحانيت است، نشئت مي گيرد. ترک زبانان ايران که همينک در تمام کشور و نه فقط استانهاي آذربايجان غربي و شرقي، اردبيل، زنجان، همدان و قزوين (آذربايجان جنوبي گذشته) بلکه حتي در خراسان، تهران، گيلان و ... پراکنده شده اند، پيوندهاشان با هويت ايراني بسيار قوي تر از آن است که بخاطر حکومت ستمگر ملاها، که دوره آن نيز روزي به سر خواهد آمد، سر تسليم به اجنبي فرود آورند. شاهد زنده اين مدعا، «رضا زاده» قوي ترين مرد و قهرمان بي رقيب وزنه برداري جهان است که به پيشنهاد بسيار دلپذير و وسوسه کننده دولت ترکيه، براي پذيرفتن تابعيت ترکيه اي در ازاي ماهي 11 هزار دلار مقرري و بسياري مزاياي ديگر، با قاطعيت و اطمينان، «نه» گفت! اين در حالي است که در هر يک از سفرهاي اخير تيم ملي قايقراني ايران- که بيشتر ورزشکاران آن فارس زبان بوده اند- به اروپا، نفراتي از مردان قايقران ايران تا با پيشنهادي از سوي خارجيها روبرو شدند، فوري به ايرلند و ايتاليا و ... پناهنده شدند و اردوي تيم ملي را ترک کردند. اين است عرق ملي و ميهن پرستي فارس زبانها! ولي بر خلاف آنها، «رضا زاده» يک اايراني وطن پرست واقعي بود که حاضر شد از آن رفاه مطلق اقتصادي صرف نظر کند و توهينهاي فارس زبانها و امثال ماهي صفت را را هم تحمل کند، ولي دست به دامن اجنبي و پناهنده ديار غربت نگردد! در بين آذربايجانيهاي معترص داخل ايران، درصد آنها که جدايي طلب هستند، بسيار ناچيز است، چنانچه حتي بعضي گمان مي برند اينها نفوذي و مزدور رژيم هستند و مأموريت دارند با اين رفتارها بهانه وارد کردن اتهام پان ترکيست و سرکوب را براي حکومت مهيا کنند! تفاوت عمده و بسيار مهم ترکان با ايران با ترکان ترکيه و جمهوري آذربايجان، مذهب آنان است. ترکان ستم ستيز ايران از ديرباز، در مقابل حکومتهاي استبدادي سرکش و رام نشدني بودند و پس از حمله ويرانگر اعراب نيز مردم اين خطّه، در جهت مخالفت با مذهب حکومتي غالب به مذهب تشيع گرويدند و در دوره صفويه اين مذهب را در تمامي ايران اشاعه کردند و با ترکان سني مذهب عثماني نيز از ديرباز جنگ و اختلاف داشتند. بر خلاف ترکان ايران، ترکان ترکيه و آذربايجان اغلب سني هستند. حتي اگر ترکان ايران هم براي رهايي از دوزخ حکومت آخوندي، عطاي ايراني بودن را به لقايش ببخشند و بخواهند به جمهوري آذربايجان يا ترکيه ملحق شوند، هيچ يک از اين دو کشور پذيراي اين مهمانان ناخوانده شيعي مذهب نخواهند بود! آذربايجان شوروي که تحت حکومت ديکتاتوري علي اف ها، به فروپاشي اقتصادي رسيده و حتي از پس حفظ «قره باغ» در مقابل رژيم متجاوز ارمنستان بر نمي آيد، اگر هم آذربايجان را بپذيرد، در تأمين امنيت و رفاه آن کاملاً ناتوان خواهد بود. دولت ترکيه هم که بايد ابتدا مشکل خود را با اقليت کُرد ناراضي کشورش حل کند و بعد اقليت ديگري را بپذيرد. بنابراين تنها يک احمق به جدا کردن آذربايجان از ايران- که به برکت نفتهاي خوزستان هنوز هم نسبت به همسايه هاي شمالي و غربي اش ثروتمند است، و الحاق آن به يکي از دو کشور فقير و وابسته به امريکا و اسرائيل ترکيه و آذربايجان و يا بدتر از آن، خودمختاري و استقلال مي انديشد! در واقع اگر استاني بخواهد به استقلال يا جدايي از ايران فکر کند، فقط استان خوزستان است که نفت دارد و الا ساير استانها که بنوعي بهره مند از عايدات همين نفت هستند و منبع درآمد ديگري در عرصه بين اللملي ندارند،مهال است در شرايط سلامت عقل و خرد، بخواهند خود را از اين روزي بي زحمت و خداداد محروم کنند. لذا به اعتقاد نگارنده، استقلال طلبي و جدايي طلبي، تنها بهانه اي است که مستبدان از ديرباز براي سرکوب قوم ترک بکار گرفته اند و ابداً جنبه عيني و حقيقي ندارد. بلکه اگر حکومت مرکزي ايران، دموکراتيک باشد، نه تنها هيچ ترک ايراني علاقه مند به خروج از ايران و پناهندگي به باکو و ازمير و آنکارا و مردمان مهمان کُش ترکيه نخواهد بود، بلکه بعيد نيست ترکان آن سوي مرزها هم به سرزمين داراي ثروتهاي خداداي و مستقل ما، به عنوان کعبه آمال بنگرند، همچنان که خيلي از اتباع آذربايجان امروزه پشيمان از استقلال از شوروي، زير فشار خرد کننده اقتصادي و بدنبال شغل و زندگي بهتر، به روسيه مهاجرت کنند! دروغهاي تاريخي زماني که رضا خان بيسواد به تقليد از هيتلر و آتاتورک و به توصيه هاي روشنفکران ناسيوناليست غرب زده خواست ايران رؤيايي خويش را بنا کند، «دين» را بعنوان عامل همه بدبختيها و عقب ماندگيهاي ايران، با تمام قدرت سرکوب کرد. وقتي دين که تا آن روز مظهر وحدت و آلت تحميل استبداد شاهنشاهي به مردم ايران بود، از عرصه اجتماع رانده شد، نياز به جايگزيني براي آن بود تا هويت ايراني معنا داشته باشد و اقوام بسيار متنوعي که تا حالا بخاطر هم مذهب بودن کنار هم و تحت سلطه يک شاه مانده بودند، از اين پس بخاطر آن جايگزين باز هم همگي تحت امر اعليحضرت همايوني باقي بمانند. اين امر با ناسيوناليسم افراطي نوستالژيکي محقق شد که سلطنت پهلوي را به شاهان ايران باستان بخصوص دوره هخامنشي منتصب مي کرد و شعار «يک کشور، يک شاه، يک زبان» مرسوم گرديد و زبان فارسي بعنوان عامل اتحاد ملت شناخته شد. ديدگاهي که با ظهور خميني، البته مدتي خاموش شد ولي اين اواخر دوباره با سخنراني و اعلاميه هاي خاتمي و پيش از او جنايات پنهان و مافيايي رفسنجاني، بکار گرفته شد. در اين راه، روشنفکران از فرنگ برگشته، نقشي مشابه تئوريسينهاي حزب نازي آلمان ايفا کردند و با خيالپردازي و ساختن تاريخ جعلي، زبانهاي غير فارسي ايراني را داراي منشأ مهاجر قلمداد نموده، به اين بهانه سرکوب زبانها و فرهنگهاي گوناگون را توجيه کردند. از افسانه هايي که در اين دوره به نام تاريخ نوشته شد، افسانه قوم آريايي است که از اروپا! به ايران تاختند و قبايل وحشي! پيشين را تارومار و منقرض کرده و در سه گروه پارس و ماد و پارت، در نقاط مختلف ايران سکني گزيدند. طبق اين افسانه، ايرانيان امروز، بازماندگان آرياييها هستند و لذا نَصَب آنها به مردمان مو بلوند و چشم آبي و کله دراز ژرمن مي رسد! و قبايلي که قبل از آرياييها در منطقه زندگي مي کردند، با هجوم اين نژاد برتر، کاملاً منقرض شدند. اما جايگاه ترکان در اين افسانه: طبق اين داستان خيالي، منشأ زبان ترکي به دوره هجوم مغولان مي رسد و ترکان، اصالتاً ايراني و آريايي هستند که حتي حضرت زرتشت هم در خطه آنها(آذربايجان) متولد شده، ولي تحت حکومت مغولها، زبان واقعي خود را فراموش کرده و ترک زبان شده اند و لذا لازم و ضروري است هرچه زودتر، در صورت لزوم به زور چماق، زبان بجاي مانده از مغولان! را فراموش کرده و به فرهنگ واقعي! خود، زبان فارسي برگردند. پاسخ دندان شکن علماي ترک به اين مطلب اين است که چطور 50 سال حکومت مستبد پهلوي و 25 سال حکومت دجّال آخوندي، که روي هم نزديک به يک قرن مي شوند، با اين همه ابزار ارتباط جمعي و سرکوب و غيره، نتوانستند زبان ملت ترک را به فارسي تغيير دهند، آنگاه چنگيز و تيمور(بقيه مغولها که به ادعاي حضرات مجذوب فرهنگ فارسي شدند و به زبان و دين ايران در آمدند!) در طول مدت کوتاه حکومتشان بدون راديو و تلويزيون و چاپخانه و ... توانستند زبان اين قوم را بکلي عوض کنند؟ مگر همين شوونيستهاي فارس گرا معتقد نيستند که 200 سال تمام ايران تحت حکومت اعراب بود و کسي حتي جرات تکلم به فارسي را نداشت، ولي با اين وجود زبان فارسي امروزه کمابيش باقي مانده است؟ و در پايان، چرا با وجود اينکه حوزه اصلي نفوذ مغولان، شرق ايران بود، اکثر ترک زبانان در غرب ايران هستند؟ از ديدگاه اساتيد ادب فارسي نيز واژه هاي فارسي داراي منشأ ترکي و مغولي، کاملاً جدا از هم مي باشند. اين تئوري فاقد سنديت تاريخي، تا کنون تنها با تحميل رضاخاني و زور چماق بوده که دوام و بقا يافته و در مدارس تدريس شده است و نه برهان علمي. البته بررسي دلايل و خواستگاههاي اين دروغ تاريخي (قوم موهوم آريايي)که پيش و بيش از ايران، نقاط ديگري از عالم را نيز به خود آلوده است و هميشه بهانه آدم کشي و ظلم و ستم و قتل عام بوده است، مجالي ديگر مي طلبد و انشا الله به آن هم خواهم پرداخت، اما در اين ميان، بعضي روشنفکران و علماي ايراني اغلب ترک زبان، اين نظريه را به چالش طلبيده و نظريات ديگري مطرح کرده اند که گفته هاي اينها همواره با سانسور خبري و ممنوعيت انتشار و داخل اران و خود اين بزرگان با تهديد و تبعيد و اجبار به جلاي وطن روبرو بوده اند. از اين جمله است نظريه مرحوم پروفسور زهتابي که از معتبر ترين تاريخدانان و باستان شناسان معاصر ايراني تبار به شما مي رود. ايشان با تحقيقات علمي و باستان شناسي، منشأ قوم ترک را در قرنها قبل از آرياييها و تمدنهاي پيش از هجوم اين قوم ويرانگر احتمالاً خيالي و در تمدنهاي ايلام و بخصوص سومر جستجو مي کند. البته رژيم حاکم هم به علت خطري که از فاش شدن اين دروغ تاريخي احساس مي کند، به اين دانشمند فرزانه هرگز اجازه تحقيق بررسي بيشتر و اثبات قطعي ادعاي خود را نداد، چنانچه پروفسور زهتابي در اين مورد گفته است:« بيش از 1000 لوح و کتيبه متعلق به دوران سومريها در زير زمين موزه ايران باستان خاک مي خورد و نمي گذارند من و يا هيچ باستان شناس ديگري آنها را بررسي کرده و بخوانم تا صحت نظريه خود را به اثبات رسانم....» طبق نظر پروفسور زهتابي که مورد تأييد بسياري بزرگان ديگر ايراني و غربي نيز است، لغت مجعول «آذري» نيز همچون افسانه اقتباص شده از هيتلر«قوم برتر آريايي» ساخته ذهن روشنفکران دوره سياه استبداد رضاخاني و بخصوص«کسروي» مي باشد تا ترکان ايران را داراي نصب آريايي و جدا از ديگر ترکان عالم بدانند. پيش از آن زمان، لغت آذري هرگز شنيده نشده است و فقط کلمه آذربايجان سابقه تاريخي داشته است و واژه «آذري» اختراع کسروي و طالبوف و امثالهم است. بنا بر اين ديدگاه، سابقه قوم ترک به هزاران سال قبل از هجوم ادعايي قوم آريايي برمي گردد و فرهنگ آنها نيز ارتباطي به مغولها نداشته است. البته بررسي دقيقتر تاريخي اين مطلب، از تخصص بنده و مجال اين نوشتار خارج است، اما آنچه مسلم است، حتي اگر دروغ تاريخي قوم آريايي(که در مورد خاستگاه و سابقه تاريخي اين افسانه بعدها بيشتر خواهم نوشت) را هم باور کنيم، باز هم به هيچ وجه نمي تواند توجيه کننده ستمي که به قوم ترک و کرد و لر بلوچ و گيلکي و عرب ايراني مي رود، باشد. طي اين همه سال فشار به زبانهاي اقليتها و تلاش براي نابودي فرهنگ آنها، غير از مافياي مخوف و تفرقه انگيز قدرت، چه کسي سود برده است؟ آيا اين تحميل ها ذره اي در اقتصاد کشور يا خود اقوام غير فارس، تأثير مثبت داشته است؟ آمارهاي ميزان تحصيلات و رشد صنعتي و اقتصادي اين مناطق، کاملاً خلاف اين امر را ثابت مي کند. اگر ترک زبان و کرد زبان و عرب زبان کشور، بدليل عدم تسلط به زبان فارسي و نبود کتاب علمي و درسي به زبان مادري وي، از پيشرفت علمي و فرهنگي باز بماند و استعدادهايش فنا شود و کشور هم از تواناييهاي بالقوه او محروم گردد، همه زيان مي کنند نه فقط ترکها و عربها و و کردها و بلوچها و گيلکيها و لر ها. بايد پذيرفت ايران کشوري چند قوميتي و چند زبانه است و زبان فارسي را- با تمام ارزش و احترامي که برايش قائلم- از تخت سلطه ستمگرانه اش به زير کشانيد و با پاي نهادن در راه دموکراسي واقعي که براي سرزميني با تنوع قومي ايران، مستلزم فدراليزم است، جلوي جوانه زدن تفکرات تجزيه طلبانه يا اجنبي گرايانه در اذهان ملت را گرفت، زيرا تماميت ارضي اي که با زور سرنيزه حفظ شود، مانند اتحاد شوروي و بالکان، بسيار شکننده خواهد بود و دنياي امروز همينقدر که دنياي جهاني شدن است، دنياي آزادي فرهنگي و زباني هم هست که اگر اين مهم در حکومت مرکزي محقق نشود، با جدايي از آن و اعلام استقلال(جمهوري هاي شوروي، تيمور شرقي، يوگوسلاوي، چکوسلاواکي و ...)محقق خواهد شد. تنها ممالک دموکراتيک و داراي حکومت فدرال نظير هندوستان، آلمان، کانادا، استراليا، ايالات متحده و ... هستند که هرچقدر هم تنوع قومي داشته باشند، ترسي از تجزيه شدن ندارند. راه حل چيست؟ ترکان آذربايجان از دوران ستم رضاخاني تا کنون، سالها ستمهاي مختلف را تحمل کرده اند. اين قوم براي رهايي از اين ستم، راههاي مسالمت آميز زيادي را آزموده اند، از جمله تأسيس جمهوري خودمختار آذربايجان در سال 1324 به رهبري «سيد جعفر جواد زاده(پيشه وري)» که دوران طلايي بسيار کوتاهي را در تاريخ سرزمين آذربايجان رقم زد. اما متاسفانه با مکر و حيله حکومت مرکزي محمد رضا شاه و پيمان شکني شوروي استاليني، اين حکومت دادگر و صلح طلب نيز به تاريخ پيوست و کتابها و ميراٍ فرهنگي ترکان به آتش گشيده گرديد و دور تازه اي از سرکوب و نژاد پرستي شروع شد. ملت ترک آذربايجان بار ديگر راه نجات خود را لبيک گفتن به نداي به ظاهر ستم ستيزانه «خميني» ديد و در راه پيروزي انقلاب اسلامي، بيش از باقي مردم ايران، از جان و مال خود مايه گذاشتند و حماسه هايي چون 29 بهمن 56 آفريدند، به اين اميد که با پيروزي خميني، دين اسلام و نه زبان فارسي سنبل وحدت ايرانيان باشد و محروميتهاي اقليتهاي قومي، پايان پذيرد. البته با سرکوب و اعدام جمعي و هزار هزارتايي مخالفين توسط حکومت خميني و تاکيد دوباره بر شوونيزم رضا خاني در دوره رفشنجاني، معلوم شد که وعده ها همه دروغ و رؤياهاي شرين همه پوچ بوده اند! بار ديگر در ٢ خرداد 76 ملت آذري بار ديگر به غلط به يک فارس اعتماد کردند تا شايد در سايه جامعه مدني و گفتگوي تمدنها به حقوق از دست رفته خود برسند، اما غافل از اينکه گفتگوي تمدنها تنها در مورد آنها که قدرت و مکنتشان از ما بيشتر است و مي توانند با فشردن يک کليد و شليک موشکهاي داراي کلاهک هسته اي، تمدن چندين هزارساله ايراني و اسلامي ما را به زباله دان تاريخ بيافکنند، مطرح مي شود و روي آوردن به صلح و دوستي، نه از روي علاقه به اين امور، بلکه از روي ناتواني و عجز حقيرانه در عرصه جنگ و ترس از نابودي است و با زير دستاني که دستشان به جايي بند نيست، همچنان با منطق چماق برخورد مي شود و «ارمني هاي زنّار بند نجاست خوار» بدليل همراه داشتن حمايت امريکا و اروپا، به هموطنان همدين ترک و کرد و عرب ترجيح داده مي شوند! خاتمي هم با با سازش با ولي فقيه و تهديد فعالان ترک زبان و اعلام کردن زبان فراسي- بجاي دين اسلام- به عنوان عامل وحدت ملّي، خلف وعده سياستمدارانه و خيانت به آرمانهاي رأي دهندگان همه ايران و بخصوص ملت آذربايجان را به منصه ظهور رسانيد. سرانجام زماني رسيد که مردم آذربايجان و بخصوص قشر فرهيخته و دانشگاهي آنان، که به يمن ستمهاي حکومت آخوندي، از اکثريت به اقليت تبديل شده اند، به اين باور مشترک برسند که: «کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من». اين نقطه شروع حرکت بيداري ملّت آذربايجان در اوايل دهه 70 هجري شمسي بود که به رهبري «دکتر محمود علي چهره قانلي(چهرگاني)» آغاز گرديد. چهر گاني، شاگرد دانشمند و زبان شناس بزرگ تبريزي، «پروفسور صديق» بوده و در سال 2000 در انتخابات مجلس شوراي اسلامي شرکت کرد ولي بخاطر سخنرانيهاي انتخاباتي بازداشت شد. وي پس از آزادي، در اولين فرصتي که پيدا کرد، از جهنم خفقان جمهوري اسلامي، به سوئد در اسکانديناوي که مهد پناهندگي آزاديخواهان و آزاد انديشان جهان از شر حکومتهاي استبدادي بوده است، و از آنجا و عمدتاً از طريق سايت اينترنتي با آزادي بيان در غربت، به فعاليت فرهنگي و سياسي ادامه مي دهد که متأسفانه بدليل اينکه اينترنت هنوز در ايران يک پديده تازه و لوکس و تفريحي است و آن طور که بايد جا نيافتاده، تأثير ارتباط اينترنتي روي توده هاي ايراني، بسيار ناچيزتر از فعاليتهاي مطبوعاتي يا راديو تلويزيوني است و اصلاً به چشم نمي آيد! بسياري از مبارزان فارس ايراني هم نظير اميرفرشاد ابراهيمي، مسعود بهنود، سيد ابراهيم نبوي و ... حتي هنرمندان عرصه موسيقي نظير شادمهر عقيلي و بانوي اسطوره بي همتاي موسيقي و هنر ايران(که اتفاقاً او هم تبار آذربايجاني دارد)، فائقه آتشين(گوگوش) پس از سالها تحمل دوزخ آخوندي، تنها راه خدمت به فرهنگ ايراني را مهاجرت به ممالک هرچند غريب، ولي آزاد اروپاي غربي و امريکاي شمالي ديدند. اين جنبش که به اختصار«گاموح» ناميده مي شود، بارها تاکيد کرده که به هيچ عنوان تمايلي به استقلال از ايران يا دراز کردن دست گدايي به سوي ترکهاي خارجي ندارد، بلکه بر عکس ترکهاي قبرس و آذربايجان، بارها از ترکهاي سني مذهب ترکيه اعلام برائت نموده است و هميشه بر پيوند نا گستني ملت آذربايجان با ساير ايرانيان تأکيد نموده است. عمده مطالبات اين جنبش را مي توان در مصاحبه دکتر رضا براهني، انديشمند فرهيخته و نويسنده بزرگ ترک ايراني تبار و رئيس انجمن قلم کانادا، که در سال 1381 با راديو شراره ها(http://www.sharareha.com) انجام داده، مشاهده کرد: مطالبات جنبش بيداري ملي آذربايجان از ديدگاه دکتر براهني: ١- اکثريت نسبي مردم ايران به زبان ترکي( آذري) صحبت مي کنند. ٢- سابقه حضور زبان ترکي در ايران و آذربايجان، بسيار طولاني تر از آني است که رسانه هاي رسمي به ما مي آموزند. صحبت از چند هزار سال است! ٣- مليتهاي مختلف ايران حق دارند به زبان ملي خود آموزش ببينند و آن را در ادارات و ارتش و... در عالي ترين سطوح بکار برند. ٤- تهران، بزرگترين شهر آذري نشين دنيا است و بايست شهري دو زبانه اعلام شود. ۵- علت عقب ماندگي فرهنگي و روشنفکري ايرانيان اين است که آنان را از زبانهاي ملي و مادري خود محروم کرده اند. ۶- ايران زندان مليتها است و بدون احقاق حقوق زبانهاي ستم زده، فرهنگهاي تحت ستم و ملتهاي تحت ستم، اوضاع کنوني روزبروز بدتر خواهد شد. 7- اداره سياسي کشور بر اساس هويتهاي برابر اقوام و مليتهاي ايران و بر اساس اعلاميه جهاني حقوق بشر بايد از نوع سازماندهي شود، در غير اين صورت کشور تکه تکه و بالکانيزه خواهد شد. 8- عبارت ايران کشوري است که در آن چندين مليت مختلف با حقوق متساوي زندگي مي کنند، بايد به اول قانون اساسي افزوده شود. 9- زبان فارسي مي تواند زبان رابط بين ملتهاي ايراني شود به شرط آنکه فارسها هم مطلقاً موظف به يادگيري يکي از زبانهاي غير فارس ايراني شوند.
12/8/2003 By: Shemshad


نظرهای شما: Post a Comment

صفحه اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?