مسئول محتوای هر مقاله نويسنده آن است!
مواضع رسمی کانون در وبلاگ اصلی کانون منتشر می‌شود!

           10/20/2004

 

آن نامه که خطاب به خاتمی بود...

یکی از وبلاگ نویسان با نام علی اوحدی چند خطی نامه خطاب به رییس جمهوری ایران نوشته و از وی درباره بی عدالتیهای موجود پرسشهای کرده است ، خصوصا اتفاق چند روز قبل که چون بمبی صدایش در ایران و جهان پیچید ، مسئله آنقدر مهم بود که بسیاری از کمیته های حقوق بشری دست بکار شدند ، برای ماجرای دخترک 13 ساله ای با نام ژیلا.
دوست جدید بنده مبنای نامه را بر بی عدالتی و یا نبود آن در جامعه شکل داده ، از قوانین عهد حجری گلایه کرده و سپس از رییس جمهور پرسیده : می توانم از شما بپرسم خوانش شما از اسلام چیست؟
1. چنانچه ما شکایت خویش را خدمت کسی می بریم تا حدودی می دانیم طرف مقابل و یا مخاطب نوشتار اصلی ما چه کسی است و خصوصیات فکریش کدام می باشد.
2. خاتمی بارها و بارها در حرف و عمل نشان داده به هیچ عنوان راضی به آتش زدن بازاری به خاطر دستمال خانمی نیست و آنقدر به گفته هایش اطمینان دارد که در عمل نیز کم نیاورد ، حداقل در مورد این مسئله.
3. جناب رییس جمهور در هر سخنرانی از دین محبوبش با نام اسلام دفاع نموده ، به کررات سخن گفته حال چگونه جناب اوحدی از ایشان می خواهد نظرش را درباره خوانش وی از اسلام بداند؟
تمام مشکلاتی را که جناب اوحدی در نامه آورده خاتمی و هر دلسوزی نه بخاطر اسلام و یا ایران بلکه بدلیل شرافت انسانی بدانها آگاه است و سخت اعتراض دارد. دوست جدید بنده بهتر می بود این نامه را خطاب به کسانی می نوشت که فکر می کنند مرکز ثقل جهان خودشان هستند و اگر روزی از این احکام جاری نشود دنیا را فساد می برد فارغ از آنکه خودشان در این چند ساله و بر اساس قرائت خاص شان از دین و حکومت بالاترین خسارتها را به فرد ایرانی ، دین و وطن زدند.
بهتر بود علی آقا این عریضه را خدمت مردمانی می نوشت که فقط سکوت می کنند و با سکوتشان مهری در تایید عملکرد حکومتیان می زنند.
قبلا هم گفتم ام ، مشکل نه به رییس جمهوری بر می گردد و نه آن فردی که خیال می کند با این حکم سرزمین ماتم زده و تا گردن غرق در گناهان را مدینه فاضله می کند ، اصل ایراد به مردم است و بس.
نمی دانم تا بحال شلاق خوردن جوانی را بدلیل خوردن چند استکاه زهر ماری وسط خیابان با بدن لخت ضجه می زند را دیده اید ، همان موقع مردمان همین دیار با لذت دو چندان و با هزاران فحش بر لب و خطاب به همان جوان با حکومت همرایی می کنند!
مگر همین چند روز قبل دخترکی که بیماری روانی داشت را به دار نیاویختند ، چرا از میان آن جمعیت کسی فریاد بر نیاورد؟ همه سکوت کرده بودند و لحظه شماری می کردند تا ببینند یک موجود فاسد از نگاه آنان چگونه خفه می شود!
مردمان ایستاده بودند تا ببینند وقتی طناب دار بر گلوی جای خشک کرد دخترک چگونه دست و پا می زند تا صحبت چند روزشان فراهم شود! یکی از سیاه شدن چهره بگوید و دیگری که گویی فیلم سینمایی تعریف می کند از ادرار کردن فرد به دار آویخته در هنگام بالا کشیدن طناب داستان سرایی کند.
اگر این احکام از سوی دستگاه دادگستر عهد حجر صادر می شود مشکل نه انان هستند بلکه همان مردمی هستند که از صبح تا شب با انان سر می کنیم ، فقط خودشان را می نگرند و دیگر هیچ ، منتظر هستند تا روزی سر فلانی بالا رود و روزی دیگر با پای پیاده بروند خارج از شهر تا منظره زشت و زننده سنگسار را نگاه کنند.
و اما در آخر از جناب اوحدی به خاطر داشتن دغدغه های مقدسشان تشکر می کنم.


نظرهای شما: Post a Comment

صفحه اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?