مسئول محتوای هر مقاله نويسنده آن است!
مواضع رسمی کانون در وبلاگ اصلی کانون منتشر می‌شود!

           8/12/2005

 

اکبر، تورو خدا قبل از من نمیر...

در پاسخ به یادداشتی در وبلاگ گندم
چرا پس گنجی نمی میرد تا راحت بشود، راحت بشویم. نفس راحتی بکشیم وقتی او نفس نمی کشد دیگر. دیگر از شصت روز هم گذشت! دیگر چه فرقی می کند اگر یک نفر گرسنه باشد یا تشنه اش بشود.من گنجی نبودم اگر تو می خوانی این را، این نوشته که گنج نیست، هست، شد، وقتی نگاهش کردی، نشد. از دست های تو یک کتاب، بر نگاهت تاریخ چکان چکان قصه می گوید؛ یک بیابان، از برهوتی که عشق نبود و فریاد بود. صدای صفیر گلوله ای که ما را برد تا کجا، کسی نمی داند. چرا نمی میری رفیق؟ آه، ببخشید، برادر. بمیر. اکبر تو رو خدا قبل از من نمیر...من مرده بودم آن وقت که معصومانه گریست و دختری پدر پدر می گفت و می گریست. من جا مانده بودم؛ دختر خوب می داند. من مرده بودم و زنده مانده بودم. من نبودم. جا مانده بودم. من چرا پس نمی میرد تا راحت شوم، راحت شود. این سیگار هم که تمام شده دیگر، پاکت دیگری هم نمانده، باید ترکش کنم، ترکش می کنیم. اکبر، درهای بیمارستان را بشکن، بشکن زمانۀ بیداد را بشکن، بشکن اکبر، اعتصاب را بشکن. من نمی خواهم بمیرم برادر، اکبر، تورو خدا قبل از من نمیر...
متن نامۀ وبلاگ نویسان خطاب به مردم ایران را در ادامه امضا کنید<ادامه>


This page is powered by Blogger. Isn't yours?