مسئول محتوای هر مقاله نويسنده آن است!
مواضع رسمی کانون در وبلاگ اصلی کانون منتشر می‌شود!

           11/14/2005

 

دور بودن از تمدن؛ یا نزدیک به زمین بودن

تمدنها هرچه قدیمی تر بودند، به ماهیت اصیل آدمی نزدیکتر، غنای مفهومی کلان تری را شامل می شدند. تمدنهایی که نقطه پیدایششان به زمان ما نزدیکتر است اما دورتر، شاید بسیار دورتر از ماهیت انسانهای دربندشان هستند. تمدنهای نوین بشری، مجازی تر، سطحی تر و بیفایده تر از قبلیشان می شوند. آدمی از طبیعت خود فرار کرده است، نتیجه اش هم این! من حقیقت را با بیان پرفسور کارل مارکس نزدیکتر میبینم: تمدن آنجا پدید می آید که بهره کشی یک گروه علیه گروه دیگر آغاز می گردد. اولین تمدنها که سر بر می آورند، همزمان گروه ای، فرقه ای یا دسته ای درون جامعه بمجرد دستریشان به حداقل یکی از منابع قدرت زمانه مارش حاکمیت علیه گروه های دیگر را می نوازند. اهرام وجد برانگیز تمدن فراعنه توسط چه کسانی ساخته شد؟ بردگانی که کوچکترین حق مخالفتی نداشتند، سرنوشتشان جملگی در نوکری تام برای "خدایگان فرعون" رقم خورده بود. اجسادشان هم درهم در گورهای دستجمعی در پای بناهای عظیمی که نه متعلق به آنان بود و نه تنها خیر و برکتی از آنان ندیدند بلکه تمامی زندگیشان در راه روی هم گذاشتن سنگها تلف شد. نهایت حداقل اینکه سالیان متمالی، حدود نیم قرن، وقت میلیونها انسان برای سنگ روی سنگ گذاشتن تلف شد! چرا که برای خود نساختند، که بهره ای از موجودیت آنان نیافتند، که مالکیت آنان نبود...
تمدن نحوه و مدل زندگی، نوع تفکر، نوع عبادت، نوع آموزش و آمیزش، مدل تولید اجتماعی (تاکید روسو – جان لاک و ماکس وبر)، مدل تولید اقتصادی (تاکید مارکس) و نوع آداب و رسوم پراکنده؛ مجموعه تمامی اینهاست. تمدن در تمامی لحظه های زندگی تمامی افراد جامعه اش در حال ایفای نقش است. تاثیر میگذارد و تاثیر می پذیرد، مدام تغییر شکل می یابد - اما در بازه هایی بسیار بزرگتر از دوران تغییر پذیری نسلهای متمالی - تا بدآنجا که دیگر توان کوچکترین تغییری را در خود نمی بیند. متوقف می شود: توقف یک تمدن از رشد ابتدای زوال آن به نابودی است. جملگی فرآیندی حتی بیش از هزار سال است. زوال تمدن فراعنه مصر غریب پانصد سال طول می کشد. پانصد سال تمدن فراعنه از نوزایی و باز آفرینی خود باز میماند، ساقط می شود. تمدن ایران باستان پس از غریب سه هزار سال درخشش، دویست سال آخر را از رشد متوقف می شود، ساقط می شود. تمدن عظیم اسلامی نیز پس از پانصد سال توسعه، بازآفرینی، رشد و تعالی، بیکباره از اصلاح خویشتن باز می ماند. در برابر پتانسیل ها و نیازهای نوین مردمش احساس ضعف میکند: باز هم نتیجه آنکه متلاشی می گردد.
معتقدم ارزش یک تمدن در میزان و نوع تولیدات متفاوت اجتماعی و اقتصادی که بدان مفتخر می شود نیست. ارزش یک تمدن می تواند بر اساس غلظت فرهنگی و طبیعی آن باشد. ارزش یک تمدن به ساعات فراغت روزانه ای است که برای تک تک افراد آن اجتماع در نظر گرفته است. تمدنی که بهای ایستایی اش را بیش از حد و توان آدمیان، در ساعتهای کار اجباری نسبتاً زیاد با حجم کار بالا طلب میکند، قبل از آنکه انسان را هدف بداند، موجودیت خود را که فقط مدلی است مابین مابقی مدلها هدف می داند و بس! این تمدن باقی نخواهد ماند. تمدنی که در آن به مخابره میلیاردها اطلاعات در لحظه، حداقل نصف شبانه روز کار سخت برای بقا! مصرف بیش از حد از تولیدات مجازی، تولید دیوانه گونه کالاهای مجازی (و نه کالاهای مورد نیاز طبیعی انسانها)... نیاز دارد، در حقیقت تیشه به ریشه اساس موجودیت خود می زند. تمدنی که خود را نفی کند در ورطه زوال قرار گرفته است.
دکتر «ارنستو "چه"گوارا دی لا سرنا» قبل آنکه آنچنان متحول شود که انقلابی درستکار بنام «فرمانده رفیق گوارا» {چه؛ در زبان اسپانیولی بمعنای رفیق است} از او متولد شود آنچنان که در مقام وزارت صنایع جمهوری کمونیستی تازه تاسیس کوبا دوش به دوش کارگران گونی های آرد و برنج را بدوش میکشید. او که اصلش از یک خانواده فرهیخته و روشنفکر متمایل به چپ آرژانتینی بود پس از اتمام تحصیلات پزشکی دست به مسافرت به دور آمریکای لاتین میزند، به همراه دکتر جوان دیگری، سفری که نزدیک به دو سال طول میکشد. آنهنگام که با پای پیاده به ونزویلا می رسد متحول می گردد. دردهای آمریکای لاتین زمانه خود را به کلی درک میکند، در طول مسیر ادیبان و روشنفکرانی چند از ممالک تازه تاسیس مصنوعی (پرو، شیلی، کلمبیا، اکوادور و ونزویلا) را می بیند، با ایده های مترقی زمانه خود آشنا میگردد و تا روزی که توسط سازمان اطلاعاتی برون مرزی آمریکا ترور می شود دست از ادعای عملی در برابری خود با اطرافیان بر نمی دآرد. در پرو به بقایای تمدن اینکا ها (INCA) بر میخورد. این سوال برایش مطرح می شود چگونه تمدنی که چنین بنای عظیمی داشت از ساختن شهر در هم و برهمی چون «لیما» غافل می شود؟ هر تمدنی یک جا به نهایت ترقی، رشد و تعالی تمامی پتانسیلهای خود می رسد. قدرت ادامه دادن پس از آن را نخواهد داشت، تمدنی دیگر شاید در آن نقطه ضعف بر او غلبه کند. باقی مانده های تمدن پیشین با پاره ای از تمدن متجاوز کنونی در هم آمیخته می شوند و در بعد زمان تغییر میکنند تا یک جا از حرکت باز می مانند. نقطه ایستایی تمدن اینکا در ضعف بناها و قلعه هایشان نبود. علوم ریاضیات، جراحی مغز و کیهان شناسی را بالقوه برتر از اسپانیا بودند اما نیروی مخرب دینامیت را لمس نکرده بودند. در درک اجتماعی اما عقب تر از زمانه بودند، نمی دانستند تمدن دیگری از کشوراسپانیا پانصد سال در علم کاربردی، صنعت، کشاورزی، از آنان جلوتر است و جمعاً اقتصاد قوی تر با پتانسیلهای بازتولید اجتماعی و نظامی موثرتری دارد. به راحتی شکست میخورد! مغلوب تمدن اسپانیا میگردد. اما تمدن فاتح پس از دویست سال بیکباره از مبنای ضعف اقتصادی پس از جنگ جهانی اول عملاً از صحنه پاک می گردد. باقی مانده ها هرچه میماند، لابلای تمدن نوظهور آمریکای شمالی گم میگردد. هر بار بگونه ای غلبه صورت میگیرد: هر بار به دلیلی یا اقتصادی، یا اجتماعی، یا نظامی.
ایالات متحده آمریکا چگونه بیکباره ابرقدرت جهان شد؟
دلیلش در فاجعه جنگ جهانی دوم است. اروپای ابرقدرت خود، خویشتن را نابود میکند. ایالات متحده در عرصه نظامی و اقتصادی از رقبا جلو می افتد. فخر می فروشد و به بازسازی اروپا می پردازد اما هنوز نمی دانستند عروسک خیمه شب بازی شده اند. دوران حاکمیت ایالات متحده بر جهان رو به زوال خویشتن گذاشته است، همان اشتباهی را که تمدن کمونیستی شوروی سابق مرتکب شد اینان ناخواسته بدامش اسیراند. تمدن کنونی آمریکا به گونه های متفاوت میانگین 14-16 ساعت از شبانه روز انسان غربی را غیر مستقیم برای تولید تسلیحات نظامی بجای بازآفرینی علمی، هنری، طبیعی، انسانی متمرکزمی کند. ناچاراً از رشد اقتصادی در عرصه داخلی خود باز می ایستد. قوی ترین اقتصادهای جهان کنونی اگر سالیان متمالی بگونه ای در جنگ و تنش و ویرانی (حتی در مقیاس محدود مثل آمریکا) غوطه ور شوند یک جا از پرداخت هزینه باز میمانند، چرخ عظیم اقتصادیشان با پرداخت مبلغی مواجه می گردد که دیگر در صندوق موجود نیست. تمدنهایی هم که مدام سرکوب میکنند یکجا در مقابل خود ارتش دوره دیده ای از مردمان تا دندان مسلح کوچه و بازار را میبینند. چرخ عظیم اقتصادیشان به همراه توان عملیشان (علمی / تکنیکی) قدرت مقاومت در مقابل سیل خروشان را ندارد. اینگونه تغییر تقریباً جدید است، متعلق به سیصد سال گذشته و رایج ترین نوع تغییر پی در پی تمدنهایی که تا برخواسته اند بلفور با ضد نیرویی از طرف مردمان در هم شکسته اند: پدیده انقلاب.
و انقلابها یکی پس از دیگری متحول تر و دگرگونه تر شده اند. محدود شدن تمدن ایالات متحده آمریکا به خاک خودش در یکی از این ضربه های نظامی حادث می شود. آنجا که دیگر تولید اقتصادی بر مبنای سرمایه داری بازار آزاد !!! (به بیانی ساده جمعه بازاری با حاکمیت نامریی بنفع سرمایه دار!) از بازپرداختهای ضروری برای بقای حاکمیت ایدیولوژیک بر جهان باز میماند. همانگونه که ایتالیا، پرتغال، اسپانیا، فرانسه و انگلستان در نقاطی از تاریخ گذشته رسماً شکست نهایی خود را میپذیرند، متعاقباً تمدنی فرو میپاشد. ایالات متحده آمریکا نیز اکنون در نزدیکی وقوع آن رخداد قرار دارد. سکتور بالقوه موثری در خواستهای امروزه مردمان گوشه ای از جهان متولد می شود. سکتوری در صنعت و تکنولوژی که با پیشرفت علم قدرتی را به طبقه ای که علم آن را دارند میدهد، دوباره تمدنی در گوشه دیگر جهان بر اساسی کاملاً متفاوت و ساختارهای اجتماعی گسترده تری در قدرت و توان بسیار بیشتری به بهره کشی از انسانها نه برای خودشان بلکه علیه خودشان وادار میکند. این سیکل حداقل ده هزار سال است که مدام به اشکال مختلف تکرار می شود و تکرار خواهد شد تا بدآنجا که میانگین اکثریت مردمان جهان از تحصیلات عالیه و رفاه نسبی برخوردار شوند. اگر حق را تمام و کمال به تیوریهای مارکس داده باشیم، ایدال کمونیستی فرای چندین هزار سال دیگر پدیدار میگردد، فرای روزی که هر انسان زمینی بی نیاز از کار اجباری برای امرار معاش دارای سر پناه، پوشاک، نان، علم و آگاهی میگردد. آنجا تعاریف جدید متولد می شوند؛ فرهنگ جدید، علم جدید، و بی نیازی مادی بشر تمدنی پدید می آورد که آدمی را به خودیشتن نزدیک تر میکند. اما همچنان نقطه پایانی را نمی توان برای تاریخ متصور شد، همواره سیکلی به سیکل دیگر تغییر حالت میدهد، همواره مشکلی بالقوه موجودیت بشر را تهدید میکند که برای رفع آن لاشخوران، دزدان و سیاه دلان بیشماری بر جوامع حاکم میگردند. مشکل اندکی با ذات آدمی است دوست خلقی من! آن را چگونه میخواهید تغییر دهید؟! هم رفقای چپ دربست پیرو یکسری تیوری! و هم طرفداران سرمایه داری محض! (عالیجنابان اسمیت، ریکاردو، فوکویاما و دوستانشان) اشتباه تصور میکنند که نقطه ای از تاریخ ایستایی مطلق بشری فرا می رسد. سخن کوتاه که معتقدم، اگر این آش شعله قلمکار سرمایه داری لجام گسیخته کنونی پایان تاریخ است!!! میبخشید! حتماً آب هم سر بالا حرکت میکند.
سهیل اسدی - روز سپید


نظرهای شما: Post a Comment

صفحه اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?