مسئول محتوای هر مقاله نويسنده آن است!
مواضع رسمی کانون در وبلاگ اصلی کانون منتشر می‌شود!

           5/01/2006

 

جوابیه ای برای جناب رُکگو

بسم ا... الرحمن الرحیم

جناب رُک گو در صفحه شان موازینی را مطرح کرده اند که بنده مخالفم، سعی کردم که دلیل مخالفت را مختصر بیان کنم، نشد! بدین خاطر از شما پوزش میطلبم.
و اما این تحلیل شماست. هر انسان در مواجهه با شرایط، تحلیلی فراخور درک، بینش، دریافت و معلومات خود دارد و در آن بحثی نیست، معتقدم همگان مختارند که سخن بگویند مادامی که اختیار سخن گفتن حریف را سلب نمی کنند.
در مقام جواب مرا بیاد سخنی از سید محمد خاتمی انداختید که حتم دارم بارها شنیده اید. بنده این سید را قبل از آنکه به وادی عملی سیاست کشانده شود، ولو اینکه کودک بودم، می شناختم. مدرس علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس بودند و سیاستِ اسلامی را تئوریک پیش میبردند. از آنجا که کاملاً با ایشان در این چند سطر موافقم لذا برای شما نقل قول می آورم. دلیل عقب ماندگی ها، کج فهمی های عده ای قلیل اما تاثیرگذار، استبداد ها یکی پس از دیگری و زخم های بسیار بر پیکره ایران و ایرانی از برای طولانی شدن دوران گذار ما به دموکراسی است. در همین رابطه خاتمی در کتاب "مردم سالاری" (ISBN: 964-7134-44-4) سخنی را که بارها شفاهی تکرار کرده بود، اینچنین می نگارد: "...اما متاسفانه اتفاق دیگری افتاد. دو جریان که در دو قطب مخالف هم بودند، دست به دست هم دادند تا مشروطیت شکست بخورد" و در مابقی دوران های حساس پس از مشروطه و در همین واقعه آخر (یعنی دوران هشت ساله اصلاحات چپِ اسلامی)، "کسانی که به نام دین با حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خود مخالف بودند و کسانی که با نام آزادی با دینداری مخالف بودند" بزرگترین صدمات را به پیکره جنبشهای اصلاحی ما در طول صد و اندی سال گذشته وارد آورده اند.
بنده معتقد نیستم که تندرویها فایده ای داشته باشد (که حتی مضر امنیت اجتماعی است). در تمامی کشورها فرآیند دموکراتیک سنگین، طولانی و طاقت فرسا بوده است و هیچگاه دموکراسی ها از فرای انقلابات کلاسیک که جملگی کور، دفعی و عجولانه اند حاصل نیامده است. ممکن است بفرمایید که پس تکلیف انقلاب مخملین چه می شود؟ برایتان میگویم که آن ملتی که به آن درجه از فهم و شعور نوین می رسد که خشونت را جملگی رد میکند، ملت کنونی ایران نیست. اگر دلمان برای ایران و ایرانی میسوزد، بجای درگیر شدن در پاتک به مخالف، چرا کار فرهنگی نکنیم تا که روزی روزگاری فرا رسد که میانگین فهم، درک، معلومات و سواد ایرانیان به آن درجه برسد که اگر تندروی صورت گرفت، آتش جنگ داخلی شعله ور نگردد. خدمتان عرض کنم که آنروز دیگر در دوردستها نیست.
اگر رقیب به هر دلیل! با در دست داشتن سکان قدرت حاکمیتی دست بر خشونت می برد، جوابش را با خشونت که بدهیم، حلقه شیطانی خشونت ورزی را گسترده تر خواهیم کرد که نه به صلاح ایران است و نه ایرانی. اینکه ما ایرانیان هر دو - سه دهه یکبار علاقه وصف ناشدنی به تغییر کلان نظم عمومی پیدا میکنیم، هم از توان این مبحث خارج است و هم اینکه بنده نمی دانم چرا؟ شاید روانشناسان اجتماعی ما دلایلی بر این واقعه شوم داشته باشند. اما آنچیز که برایم شفاف و واضح است اینکه مدام تغییر نظام ما را به جایی نمی رساند. تجربه نشان داده است که حکومتها (آن دسته که استبدادی هستند) پس از کذشت سه دهه آرام آرام از زورگفتن ها و اجحاف کردنها فاصله میگیرند و چون در میابند که این اعمال، مقاومت مردم را در پیش داشته است بنابراین چاره ای نخواهند داشت که برای رفع هزاران عقب افتادگی صنعتی، کشاورزی، علمی و ... بیشتر و بیشتر با جمعیت همگام شوند تا بتوانند بیشتر و بیشتر دل مردمان متفاوت را برای اتحاد عملی در توسعه همه جانبه بدست آورند.
قدم به قدم دوستِ من! آرام آرام یک کشور شرایط حاکمیت دموکراتیک را بدست می آورد.


نظرهای شما:
خب شما اگر دوست داری صبر کن تا اخونداتون برن جان لاک و هابز بخونن تا شاید ادم شن اما عموم مردم ایران دنبال رفرم مرده نیستند و تغببر رژیم را دنبال میکنند
 
Post a Comment

صفحه اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?